عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار، ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف) : بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست. نظامی
عمل گناهکار. عمل خاطی. عمل خلافکار، ضد سازگاری. (یادداشت بخط مؤلف) : بر وفق چنین خلاف کاری تسلیم به از ستیزه کاری. نظامی. چون داروی طبع سازگاریست مردن سبب خلاف کاریست. نظامی
پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد
پارسی است تلا کار زر کار زر گر آن که با طلا کار کند تذهیب کننده مذهب، چیزی که کار نقش و نگارش را از طلا ساخته باشند خانه طلا کار شمشیر طلا کار. چیزی را که کار نقش و نگارش از طلا باشد